ظرفی برای زندگی
وقتی بشقاب¬های گلی در آفتاب سوزان خوب خشک شد، زن سفالگر جمعشان کرد و روی هم گذاشت و به خانه آورد تا از این به بعد برای غذا خوردن از اینها استفاده کنند. اینجا شهر سوخته است. زابل. جایی که اولین نقش¬ها روی سفال زده شد و مثل تقریبا همه¬ی اتفاقات تمدن اولیه بشر، به طور همزمان در بسیاری جاهای دیگر، بی هماهنگی یا اطلاع از دیگری، رواج پیدا کرد. نقوش اولیه سفال به طرز معجزه آسایی ساده و مینیمال هستند. معنایی که با کاربرد غیر تزئینی¬شان ارتباط مستقیم دارد.
بعدتر و در زمان ساسانی، نقوش پیچیده تر و کاربردهای تزئینی سفال مفهوم پیدا کرد. در نیشابور و در دوره سلجوقی، انواع لعاب و رنگ های زیر لعابی و رو لعابی و تکنیک¬های پیشرفته تر به صنعت راه پیدا کرد. همینجا بود که یکی از معجزات سفالگری شکل گرفت. کیمیاگری، تبدیل خاک به طلا، لعاب بی نظیر زرین فام. تلئلو طلا روی بشقاب منقوش بی آنکه ذره¬ای از این فلز گرانبها درشان به کار رفته باشد.
کوره هنوز داغ بود. تحمل نداشتیم. صدها بار امتحان کرده بودیم و هر بار از کیمیا گران نیشابور شکست خورده بودیم. هر بار به خودمان می-گفتیم این بار آخر است. اگر در نیاید دیگر نمی¬شود. امتحان نمی¬کنیم و باز تکرار، تکرار. کنجکاوی تحمل¬مان را طاق کرده بود. هرم گرما از دهنه¬ی کوره مثل دهان اژدها بیرون می¬زد. همه¬مان بی هدف راه می¬رفتیم. ایستادم. گفتم: دستکش¬ها کجاست؟ یک پتو را خیس کردم و روی هیکلم انداختم. ا دهنه¬ی کوچک کوره خزان تو رفتم.. حرارت چشم¬هایم را می¬سوزاند. خودم را به بشقاب رساندم و برش داشتم و زدم بیرون.
نور آفتاب از پنجره¬ی کارگاه روی بشقاب افتاد و تلائلو طلایی دور صورت دختر قاجار چشم همه¬مان را خیره کرد.